ایلیای عزیزم سلام امروز میخوام یه کم باهات حرف بزنم من الان تو عکاسی هستم و تو خونه پیش مادر جون صبح که اومدم خواب بودی قرار بود امروز بری مهدکودک ولی دلم نیومد بیدارت کنم وقتی از خواب بیدار میشی خودت میری دستشویی و دست و صورتت را میشوری لباسهت رو عوض میکنی و میری پایین و بازی میکنی (معمولا با بابا جون) بضی وقت ها هم با باباجون برنامه دارید مثل رفتن به خونه بی بی و یا پارک و... تا من و بابا بیایم الهی فدات بشم که اینقدر مستقلی دیماه91 ظهر هم من بابا بعد از ناهار استراحت که تو معمولا کارتون تماشا میکنی بعد از ظهر که ما دوباره میخوایم بریم سرکار تو هم استراحت میکنی گاهی...